پدر جان! دلمان برایت تنگ تنگ تنگ شده است. می بینی با یتیمانت چه می کنند؟
مهربانا! دلمان برای آن زمانها که دست پر مهرت را دراز می کردی و بر سر ملت می کشیدی تنگ شده است، که با وجود آن دستِ مسیحایی کسی جرأت نمی کرد به صورت فرزندانت سیلی بزند.
دلمان هوای صدایِ امید بخشت را کرده است که با شنیدنش قرص و محکم میشد که هیچ احدی جرأت نمی کرد بر سر ما و ناموس ما فریاد بزند.
دلمان برای نگاه هایِ مهربانت لک زده است که برق آن، چشمِ حسودان را کور می کرد و اجازه نمی داد کسی نگاه چپ به نور چشمانت بیندازد.
اماما! ای کاش خداوند تو را عمر خضر می داد و اکنون در کنار ما بودی و از آن جمله های نابت باز هم برای ما می گفتی.
سلام دوست عزیز وبلاگ واقعا خوبی داری داشتم تو اینترنت میگشتم نمیدونم چطور شد اومدم وبلاگ شما واقعا کارتون زیباست ارزوی موفقیت دارم برای شما
ممنون . موفق باشین
بگذارید وبگذرید ببینید ودل مبندید چشم بیندازید ودل مبازید که دیر یازود باید گذاشت وگذشت(مولا امیرالمومنین علی علیه السلام)
روزی بهلول درقبرستان کنار قبری نشسته بود
شخصی از اوپرسید: اینجا چه کار میکنی؟
گفت: درمیان جمعی نشسته ام که همسایگان خود را اذیت نمی کنندواز این وآن نیزغیبت وبدگوئی نمی کنند..............
عرض ادب واحترام به شما بزرگوار
با سلام
دوست عزیز اگر تمایل به تبادل لینک داری به سایت ما سر بزن
موفق باشی
سلام. مردان الهی همه شان رنگ الهی دارند اما این بزرگوار چیز دیگری بود.کسی که تونست عرفان را از کتابها به اجتماع بکشه وبین جنگ وعرفان وشهادت وخدا رابطه را ملموس کنه تا مردانی از ایران که جنسشان پولادی بود در این راه یک شبه ره صد ساله را بپیمایند.کسی که بایک نگاه عارف بود بایک نگاه زاهد بود بایک نگاه شاعر بود بایک نگاه مجاهد بود بایک نگاه مجنهد بود بایکن گاه طلبه بود بایکن گاه.....
راستی ایشان چه شخصیتی بود که ما نشناختیم؟