از بهم ریخته شدن معادلات سیاسی دنیا تا دل به حسرت نشسته کودکان!

از حضور مردم یاسوج در سفرهای استانی گفته می شود و اینکه این حضور، معادلات سیاسی جهان را برهم می زند چرا که هزاران شبکه و دوربین آن صحنه را در جهان منعکس می کنند ...  

 

 و اما اهالی روستای گاودانه کهکیلویه و بویر احمد شاید جزو همان مردم و کودکانی بودند که دوان دوان به دنبال ماشین رییس جمهور می دویدند تا انگشتان نداشته خود را به او نشان دهند و با همان انگشتان ناقص خود اشاره کنند که .... اشاره کنند که شهرام۱ یکی از کودکانی ست که محرومیت را دارد «هجی» می کند تا بتواند حداقل در یکی، در یکی از همان ۱۰۰۰ شبکه ی رسانه ای که رییس جمهور از آن حرف می زند بگوید که ...  

من شایسته یک زندگی آبرومندم! 

                                         

 

                            

دانلود فیلم 

---------------------------------------------------------------- 

۱) شهرام تازه 11 ساله شده بود که پدرش قول داد اینبار که از دهدشت برگشت یک خودنویس برایش بخرد. وقتی شنید پدر نزدیک است دوان دوان به سمت رودخانه رفت. سوار نیمکت شد، دستش را روی سیم گرفت و آن را به جهت مخالف حرکت نیمکت کشید. همه هوش و حواسش پی خودنویسی بود که در دستان پدر و زیر نور خورشید گرم گاودانه می درخشید. با صدای بلند خوشامد گفت. می خواست هر چه زودتر از رودخانه بگذرد داشت نزدیک می شد که ناگهان چیزی در دل پدر شکست و هری پایین ریخت.

صدای شهرام بود که داد می زد. فریادش خوشامد نبود، از درد بود. از درد انگشتی که لای دندانه های چرخ گرگر مانده بود. از دردِ دردی که دیگر نمی توانست خودنویس را در دست بگیرد. 

 

مدتهاست شهرام خودنویسش را روی تاقچه خانه گذاشته و نگاهش می کند. چون دیگر تکیه گاهی برای نگه داشتنش در دست ندارد و پدر غصه این را می خورد که وقتی شهرام بزرگ شد به نگاه سنگین مردم چه جوابی می دهد. 

نظرات 2 + ارسال نظر
احسان چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:30 ق.ظ http://kajopich.blogfa.com

داغونم کردی ...

سیب شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:24 ق.ظ http://sibeleila.persianblog.ir

سلام
۱- ممنون از توجه شما به نوشته های من
۲- در مورد این پستی که نوشتید من بارها خوانده امش
متن دیگری هم در این رابطه برام ایمیل شده بود که دوبار خواندم
به این فکر میکنم که آخرش چی میشه؟
سرنوشت این مملکت قراره دست اینها باشه
بالاخره یه روزی ما از پشت این میزا میریم و اونا میان جای ما میشینن
با دلهای پر از کینه
با چیزهایی که این دولت بهشون نداد
با چیزهایی که این آدم ازشون گرفت
اونا میشن کوه عقده
با عقده های دلشون کنار بیان!
مملکت رو بسازند؟ با چی آخه بسازند
نمی دونم اینایی که ریختند بچه های مارو کتک زدند واقعا این مسائل رو نمی بینند؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد