جدل از نوع ادبیاتی بر سر دموکراسی! |
استاد کاکایی در وبلاگ خود شعری تازه با عنوان «شب کوتاه» آورده اند به مضمون ذیل. در بین کامنت های وبلاگ به مورد جالبی برخوردم که شخصی بنام «بدیعی» اظهار نظر فرموده بود و استاد هم پاسخ ایشان را به شایستگی داده اند:
«شب کوتاه»
بر شانه های این شب کوتاه پاشیده گرد نقره ای ماه
دل خسته اند عارف و عامی لب بسته اند عاقل و آگاه
افتاده است کوچه و میدان در دست چند گزمه ی گمراه
شور است بخت هرکه نگرید بر یوسفان زندان در چاه
شنگ است حال هر که نفهمد لبخند های پنهان در آه
با آنکه نیست محرم و مونس با آنکه نیست همدم و همراه
این بخت خفته دیر نپاید می تابد آفتاب به درگاه
و اما کامنت آن (به قول خودش) بداهه گو:
ای مات نور نقره ای ماه
|