عشق و سعی ...

 

هاجر

به صحرای عطش

کودک را به "عشق" می سپارد

و خود به "سعی" برمی خیزد

    برای یافتن... 

     در جستجوی آب...

عطش

عطش

آب

آب

نزد کودک باز می گردد،

با دستانی خیس، نه از یافتن آب،

  که از عرق شرمِ نیافتن...

و بعد

صدای آب،

زمزمه ی زمزم...

جاری شدن آب

نه به سعی،

به عشق،

اما پس از سعی!